فیلم seven pounds شاهکار سینمایی

فیلم seven pounds شاهکار سینمایی

فیلم seven pounds شاهکار سینمایی

فیلم Seven Pounds شاهکار سینمایی به کارگردانی گابریله ماکسنو در سال ۲۰۰۸ اکران شد. ویل اسمیت در این فیلم نقش فردی را بازی می‌کند که زندگی ۷ نفر دیگر را نجات می‌دهد. رزاریو داوسون، وودی هارلسون و بری پیپر از دیگر بازیگران این فیلم هستند.

داستان فیلم

فیلم با نقطه اوج پایان شروع می‌شود، در حالیكه بن توماس با  اورژانس تماس می‌گیرد و گزارش یك خودكشی را می‌دهد. وقتی منشی اورژانس می‌پرسد كه مورد كیه، بن می‌گوید كه “منم”.  بیشتر فیلم از گذشته می‌گوید و روایت فیلم”هفت پوند” بیشتر به صورت  اول شخص است.

در بدنه اصلی فیلم بن توماس كه در حین رانندگی در جاده با موبایل خود مشغول است باعث واژگونی ماشین خود می‌شود و در این تصادف زنش را از دست می‌دهد. این حادثه آنقدر بزرگ است که بن نمی‌تواند آن را فراموش كند و نمی‌تواند خودش را ببخشد. بنابراین او تنها راه را در خودکشی می‌بیند و علاوه بر آن سعی می‌كند كه مرگ هدفمندی داشته باشد و اعضای بدنش را به كسانی كه نیازمندند و استحقاقش را دارند، ببخشد. این همان چیزی است كه در مذاهب به قربانی كردن معروف است.
نقطه اوج فیلم وقتی است كه بن تصمیمش را مبنی بر قربانی كردن خود گرفته است و از آنجایی كه فیلم با ضربه پایانی و نقطه اوج شروع می‌شود ما هیچ وقت این لحظه تصمیم‌گیری را نمی‌بینیم.

بن دنیای خودش را نابود می‌كند و همانطور كه در اول فیلم می‌گوید، در هفت ثانیه. اما این هفت ثانیه شامل كدام هفت ثانیه است، زمانی كه طول می‌كشد تا عروس دریایی بن را به زانو در آورد یا زمانی كه طول می‌كشد تا در تصادف وحشتناك ماشین زنش بمیرد؟

seven pounds

نقد و تحلیل فیلم:

فیلم “هفت پوند” درامی عاطفی و فیلمی ساده در توصیف عشق و امید است. داستان مردی که با یک سهل‌انگاری باعث مرگ هفت انسان شده، می‌خواهد با مرگ خود و بخشیدن هفت پوند از اعضای بدن خویش زندگی را به هفت انسان دیگر بازگرداند. اما در این میان کار دیگری نیز می‌کند و آن انتخاب است. او بیکار نمی‌نشیند تا سازمان‌های انتقال عضو، قسمت‌های بدنش را به هر که می‌خواهند تقدیم کنند. او می‌خواهد اطمینان یابد کسانی از هدایای او استفاده خواهند کرد که لیاقت زیستن را داشته باشند. آدم‌هایی خوب که زنده ماندن‌شان به حال هم‌نوع مفید است.

شاید چنین کاری به نظر افراطی بیاید، ولی سوژه‌ای ناب و کم‌نظیر برای ساختن یک فیلم احساسی است تا هر کسی را وادار به تفکر درباره رفتار خویش کند. شاید روانپزشک‌ها تصمیم تیم را که بر اثر شوک بزرگ روحی گرفته شده، کاری غلط بدانند و دور از عقل، اما تماشاگر با دیدن عمل او تلنگری شدید دریافت می‌کند.

نمی‌توان از انتقال‌های تصویری فیلم گذشت كه علاوه برافزودن به بار معنایی فیلم، موجب غنای تصویر آن می‌شود. مثلا در صحنه‌ای كه بن آكواریوم شامل عروس دریایی را به متل می‌آورد ما به همراه گفتار او به گذشته می‌رویم و ضمن دریافت اطلاعاتی درباره عروس دریایی كه برای درك فیلم لازم است دوباره به روی عروس دریایی كه تصویر مشترك در دو صحنه مختلف است به ظرافت به اتاق بن می‌آییم و حالا شاهد گفتگوی بن با دوستش دن هستیم و بدین گونه با سه صحنه با زمان‌های مختلف به نرمی و ظرافت در هم تنیده می‌شوند بی آنكه به چشم آیند.

صحنه دیگری هم است كه در آن امیلی در جلوی خانه‌اش روی زمین می‌خورد و از این لحظه به بعد ما صدای پیانویی را در زیر صدا می‌شنویم به نمایی  كه عزرا كه از پله‌ها پایین می‌آید و در ادامه تصویر می‌فهمیم كه این صدای پیانو مال عزرا است كه در یك مكان عمومی می‌نوازد. از این انتقال می‌توان فهمید كه قرار است امیلی و عزرا فصل مشتركی با هم داشته باشند. به خصوص اینكه بن شاهد این پیانو زدن عزرا است. بن كه  این فصل مشترك را پی می‌ریزد  و این فصل مشترك دو وجه را در خود نهفته دارد. یك وجهه بیرونی كه به طور تلویحی از فیلم می‌فهمیم كه بن در غیاب، آنها را به هم معرفی كرده است و یك وجهه درونی كه توسط اعضای بن انجام می‌گیرد و آن قلب بن است در سینه امیلی كه حالا با دیدن چشمان بن در سر عزرا می‌تپد.

seven pounds

درباره کارگردان

گابریله موچینو متولد ١٩٦٧ در سینمای امروز ایتالیا نام شناخته شده است. او از ١٩٩٦ با ساختن سریال مکانی در آفتاب شروع به فیلمسازی کرد. اولین و دومین فیلم های سینمایی اش کمدی های همین است! و برای همیشه در مغز من نام داشت. فیلم دوم سر آغاز شهرت و موفقیت داخلی و خارجی موچینو بود. از سومین فیلمش آخرین بوسه رگه هایی از درام و قصه های عاشقانه به آثارش راه یافت. این فیلم جایزه دیوید دوناتللوی بهترین کارگردانی و جایزه تماشاگران جشنواره سندنس را برای وی به ارمغان آورد و زمینه ساز شناخته شدنش در آمریکا شد. آخرین فیلمش مرا به یاد داشته باش، عشق من با شرکت مونیکا بلوچی از فیلم های پر فروش سال ٢٠٠٤ ایتالیا شد. ویل اسمیت بعد از دیدن دو فیلم آخر وی را به امریکا دعوت کرد و خواست تا او و پسرش را در جست و جوی خوشبختی کارگردانی کند. نتیجه این کار، فروش باورنکردنی فیلم و رسیدن اسمیت های پدر و پسر به مراسم اسکار و نامزدی در یکی از مهم ترین رشته ها بود.